وصیت نامه ‌ی شاعرانه...

چشم‌های تو را شعر می‌کنم
دست‌های تو را شعر می‌کنم
سکوت تو را شعر می‌کنم
زندگی را نباید هدر داد
مرگ چیزی از من نمی‌تواند که ببرد
تمامم را در تو و شعرها جا می‌گذارم ...

مرضیه عطایی«ارغوان»

🔷 نادیا...

🌀قصه‌های بلند
پراند از لحظه‌های پوچ
تو
قصه‌ی کوتاهی
بی هیچ لحظه‌ی پوچ!

«قدسی قاضی‌نور»

امروز بین مرتب کردن کمد کتابخانه‌ام این شعر را پیدا کردم. روی یک تکه کاغذ خاکی رنگ، لابه‌لای یک دفترچه‌ی قدیمی که پر ازشعر بود. شعرهایی که نادیا دوست دوران دبیرستان برای من نوشته بود. با ورق زدن دفتر و دیدن دست‌خط نادیا، حالم دگرگون شد. یادم به تمام خاطرات آن ‌سال‌ها افتاد. نادیا عاشق یکی از بازیگران به نام آن سال‌ها شده بود. غیر از تماشای سریال‌های تلویزیونی هیچ راهی برای انرژی گرفتن از آن عشق نافرجام نداشت. خودش را می‌کشت و من هرگز نمی‌توانستم درکش کنم. عشق یک سویه از نظر من بی‌مفهوم‌ترین حس عالم است. بیشتر به جنون می‌ماند. بیشتر از یک حس معمولی نمی‌توانم به آن فکر کنم، چه برسد که بخواهم وفادار آن هم بمانم و نابینای تمام آدم‌های خوب اطرافم باشم. عشق زمینی دو سویه زیباست.حیف یک روز عمر که صرف فکر کردن به کسی کنی که در عالم هپروت خودش درگیر است.
نادیا تمام اتاقش را با تکرار تنها یک عکس ازجناب بازیگر پر کرده بود. بعدها شنیدم موفق شده صدایش را به گوش جناب هم برساند.
اینجا قصه‌ی نادیا و عشق رمانتیک او برای من تمام شده بود. ولی ظاهراً فقط برای من تمام شده بود. این داستان سال‌های سال ادامه دار بوده است.
از دوستان قدیمی شنیدم، نادیا بعد از دیپلم، به کلاس‌های آزاد بازیگری رفت و آقای بازیگر هم استاد او شد. با وجودی که همه چیز گل و بلبل به نظر می‌آمد. ولی نادیا راه سختی را انتخاب کرده بود. تفاوت سنی این دو نفر هرگز برای پدر و مادر نادیا جا نیفتاد. چیزی حدود ۳۰ سال تفاوت سنی. نادیا تمام جوانی‌اش را صرف معشوقی کرد که از پدرش بزرگتر بود.
در مقایسه خودم با نادیا، من نه هیچ وقت عاشق شده‌ام و نه هیچ وقت عشق را فهمیده‌ام. همیشه قوت عقل چاشنی عشق من بوده است در تمام دوران‌ها.
قصه‌ی عشق نادیا بر خلاف شعری که در دفتر من نوشته بود. اصلاً کوتاه نبود. یک قصه‌ی بلند بود، به عمق تمام زندگی‌اش، پر از ماجراهای شگفت. یک عشق که تمام زندگی‌اش را مختل کرد. یک قصه‌ی بلند، پر از خالی. گویا جناب بازیگر در تمامی این سال‌ها با وجود نادیا یک زندگی موازی عاشقانه هم داشته است و عشق نادیا شاید زاپاس شاید توهم شاید ترحم و هزار شاید دیگر بود.
عشق نادیا یک قصه‌ی بلند بود پر از لحظه‌های پوچ!

مرضیه عطایی«ارغوان»

#داستانک

ما راه دیگری نداریم باید به جوانه زدن زخم‌هایمان ایمان داشته باشیم.

مرضیه عطایی «ارغوان»

#کلیدواژه_راه
#چالش۱۰۰۰جمله

دوستت دارم...

شب را
به «دوستت دارم »‌های تو پیوند می‌زنم
تا ماه بخندد!

مرضیه عطایی «ارغوان»

دوباره از نو ...

تصمیم گرفته‌ام دوباره یادداشت ‌ها و شعرهایم را علاوه بر سایت و کانال در وبلاگ هم بگذارم.

رستگاری...

بوسه‌هایت
پیامبران مهربانی بودند
با اولین بوسه
رستگار شدم

مرضیه عطایی «ارغوان»

دلتنگ ...

هجوم دلتنگی ست 

یا تاتار اندوه خیمه زده ؟

آشفته بازاری ست دنیا ...

بدون تو !

 

 

مرضیه عطایی "ارغوان"

از کتاب : عشق می کارم - نشر شانی

عشق می کارم ...

 

تو

بر دل کوه تیشه می زنی

من

در دل خاک بذر می پاشم

عشق می کارم و

زندگی را به درخت سیب پیوند می زنم ،

زیر نور ماه

ماهی که از حوض نقره دل نمی کَنَد

 

 

دلتنگــی ...

 

از شعرهایم

امن ترین آغوشِ جهان را

برای تو ساخته ام

خودم اما ،

بر بسترِ دلتنگی های ناتمام خوابم نمی برد ...

 

حال خــوب ...

 

 

 

همین که

تو خورشیدمی

حال جهان خوب است